دولت آباد

دولت آباد

جوانان
دولت آباد

دولت آباد

جوانان

حرف دل

چشم اورایی

آورده ام از دریا یک چشم اهورایی
چشمی که گمان کرده هر شب تو در اینجایی

می ترسم از اینکه تو آهسته بیایی باز
خوابم برود ناگاه بر بالش لالا یی

گفتی که میآیم من هر جا که غم است آنجا
غم میرسد اما تو. نمی آیی

چشمم به در است اینک در خلوت این شبها
 من منتظرت هستم ای حضرت تنهایی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد